صبح شد

یه صبح دیگه اومد ، یه روز دیگه شروع شد
امروز باید آدم باشم!
امروز باید مراقب باشم دیگران رو آزار ندم
خوخواه نباشم و مراقب باشم که چیکار میکنم
باخودم عهد بستم که هر روز اینها رو به خودم بگم
امیدوارم اینبار عهد شکنی نکنم!

 

دیشب با یه دوست با ارزش یه چیزی از پرسید، اینکه تا حالا با کیا خودت بودی با کیا رو راست بودی!
جوابش رو ندادم
ولی تو خودم فکر کردم و دیدم با هیچ کس ، حتی با خودم هم خودم نبودم
امروز صبح یه چیزی رو قبول کردم
اینکه من خیلی خودخواهانه دارم به همه چیز نگاه میکنم
اینکه میخوام همه چیز رو خودم داشته باشم
اینکه بقیه مهم نیستند چی حسی دارند و چه اتفاقی براشون میفته
و در اخر اینکه
میخوام همه رو داشته باشم ولی کسی من رو نداشته باشه!!!!

صداقت
چیزیه که ندارم و فراموشش کردم
این هم مورد دیگه ای هست که باید روش کار کنم
 

باید به خودم قول بدم صادق باشم حتی اگه ضرر کنم!

وای که چقدر از انسان بودن دور شدم و هر روز هم دارم دورتر میشم
وای بر من !!!!!

 

دوباره اومدم:
هر چی میره جلوتر با اتفاقاتی که میفته و صحبت هایی که میشه بیشتر میفهمم که چقدر بدی هام زیاد بودن
بیشتر پی میبرم که آدم سنگدل و خودخواهی هستم!
باید به خودم بیام
باید با خودم روراست باشم
این تنها راهی هست که میتونه کمک کنه به اون آدمیت برسم

شاید لحن نوشتن رو تغییر بدم و اینجا رو تبدیل کنم به دفترچه خاطراتم ، شاید هم مثل همین الان جایی باشه واسه اینکه با خودم حرف بزنم
شاید هم دیگه نیام و ننویسم

همه اینها نشون میده چقدر ذهنم درگیره، اینقدر که حتی نمیدونم باید چیکار کنم!

هفته جدید...