خیلی جالبیم!
همیشه بقیه رو قضاوت میکنیم و رفتار های اونارو تحلیل میکنیم و از همه بدترش اینه که میگیم اگه من جاش بودم اینجوری میکردم و هزارتا فکر و خیال دیگه
هر روز هم این اتفاق میفته و کسی نیست که مارو به خودمون بیاره
خیلی دلم میخواد بدونم ته این قصه چی میشه ، چند وقتیه که دارم به مردن فکر میکنم گاهی ترس میاد سراغم و گاهی هم هیچ حسی بهش ندارم
ترس از کارهایی که باید میکردم و نکردم و یا بالعکس
ترس از اینکه اون وظیفه ای که روی دوشم بوده به عنوان یه آدم رو انجام دادم یانه و هزارتا فکر و خیال دیگه
بارها به خودم نهیب زدم که از امروز باید شروع کنی از امروز باید آدم باشی و مثل آدم زندگی کنی ولی هر بار به خودم میام میبینم خیلی دورم از خودم
گم شدم ....
برچسب : نویسنده : adamiyat1 بازدید : 58