این چند روز تعطیلی رو همه اش شرکت اومدم ، خیلی کار زیادی نداشتم که انجام بدم و میتونستم نیام ولی با خودم گفتم بمونم خونه چیکار کنم!
این روزها یه چیزی رو با تمام وجودم حس کردم ، اعتماد وقتی از بین بره به این سادگی ها برنمیگرده ، اگه کسی در مورد بدبین باشه به این سادگی ها نمیتونی بهش بفهمونی که شاید بعضی جاهارو داره اشتباه میکنه و تو واقعا اونی که اون میگه نیسی!
همین حس بی اعتمادی و بد بینی باعث شده که بخوام قید همه رو بزنم و برم توی لاک خودم و وقتی خودم رو پیدا کردم
اون وقت بیام بیرون و یه زندگی از نو شروع کنم
و اون وقت شاید دیگه واقعا به کسی نیازی نداشته باشم که کنارم باشه!
این روزها هنوز به اون آرامشی که میخواستم نرسیدم ، ابتدای مسیرم
شروع راهه و میدونم که راه طولانی و پر از پیچ و خم پیش رومه
ولی دیگه قدم گذاشتم توی این راه و باید تا انتهاش رو برم.
این مسیر فقط اراده میخواد و انگیزه، باید هر روز این حس رو تو خودم تقویت کنم که من باید این راه رو تا انتها برم
من زاده شدم که این مسیر رو طی کنم به بهترین شکل!
درسته که تا الان اشتباهات زیادی داشتم
ولی باید از نو شروع کنم
از نو بسازم همه چیز رو!
زایش هر آدمی دلیلی داره ، هر کسی باید اثر خودش رو توی هستی بزاره
و من
در وهله اول باید دلیل آفرینش خودم رو بفهمم و در مرحله بعدی باید اثرگذار باشم!
و توی این راه
تنها کسی که میتونه کمک کنه بهم
خودم هستم!!!!
برچسب : نویسنده : adamiyat1 بازدید : 78